جدول جو
جدول جو

معنی سگالش کنان - جستجوی لغت در جدول جو

سگالش کنان
(سِ لِ کُ)
اندیشه کننده. دراندیشه. به اندیشه. بفکر:
درآمد بناورد چالش کنان
به خون مخالف سگالش کنان.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستایش کنان
تصویر ستایش کنان
در حال ستودن و مدح کردن، ستایش کننده
فرهنگ فارسی عمید
(سِ یِ کُ)
در حال ستایش:
چو از خواب گودرز بیدار شد
ستایش کنان پیش دادار شد.
فردوسی.
چو بر آستان ملک سر نهاد
ستایش کنان دست بر سر نهاد.
سعدی.
رجوع به ستایش کردن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ کَ / کِ دَ)
رأی زدن. مشورت کردن: او مردی با عقل است و با من دوست، بامداد بروم و با او سگالش کنم تا چه صواب بیند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). او را وزیری بود دانا از آن پدرش بر وی سگالش کرد که خود را دیوانه سازد و باهم میعادها نهادند. (مجمل التواریخ والقصص).
با سنایی همه عتاب مکن
با خراباتیان سگال مکن.
سنایی (از رشیدی).
، اندیشیدن:
مخالفی که سگالش کند به کینۀ او
جهان فسوس کند روز و شب بر او مسکین.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(لِ کُ)
رزم کنان. نبردکنان، هماوردجویان. در جنگ مبارزخواهان و رجزخوانی کنان در میدان نبرد جولان کنان و بداشتن زور و نیرو تظاهرکنان:
عنان بر شه افکند چالش کنان
به صد خاریش بخت نالش کنان.
نظامی.
درآمد به ناورد چالش کنان
بخون مخالف سگالش کنان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لِ کُ)
در حال مالش کردن. در حال گوشمال دادن:
عنان بر شه افکند چالش کنان
به صد خواریش بخت مالش کنان.
نظامی.
و رجوع به ’مالش کردن’ ذیل ترکیبهای مالش شود
لغت نامه دهخدا