در حال ستایش: چو از خواب گودرز بیدار شد ستایش کنان پیش دادار شد. فردوسی. چو بر آستان ملک سر نهاد ستایش کنان دست بر سر نهاد. سعدی. رجوع به ستایش کردن شود
در حال ستایش: چو از خواب گودرز بیدار شد ستایش کنان پیش دادار شد. فردوسی. چو بر آستان ملک سر نهاد ستایش کنان دست بر سر نهاد. سعدی. رجوع به ستایش کردن شود
رأی زدن. مشورت کردن: او مردی با عقل است و با من دوست، بامداد بروم و با او سگالش کنم تا چه صواب بیند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). او را وزیری بود دانا از آن پدرش بر وی سگالش کرد که خود را دیوانه سازد و باهم میعادها نهادند. (مجمل التواریخ والقصص). با سنایی همه عتاب مکن با خراباتیان سگال مکن. سنایی (از رشیدی). ، اندیشیدن: مخالفی که سگالش کند به کینۀ او جهان فسوس کند روز و شب بر او مسکین. فرخی
رأی زدن. مشورت کردن: او مردی با عقل است و با من دوست، بامداد بروم و با او سگالش کنم تا چه صواب بیند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). او را وزیری بود دانا از آن پدرش بر وی سگالش کرد که خود را دیوانه سازد و باهم میعادها نهادند. (مجمل التواریخ والقصص). با سنایی همه عتاب مکن با خراباتیان سگال مکن. سنایی (از رشیدی). ، اندیشیدن: مخالفی که سگالش کند به کینۀ او جهان فسوس کند روز و شب بر او مسکین. فرخی
رزم کنان. نبردکنان، هماوردجویان. در جنگ مبارزخواهان و رجزخوانی کنان در میدان نبرد جولان کنان و بداشتن زور و نیرو تظاهرکنان: عنان بر شه افکند چالش کنان به صد خاریش بخت نالش کنان. نظامی. درآمد به ناورد چالش کنان بخون مخالف سگالش کنان. نظامی
رزم کنان. نبردکنان، هماوردجویان. در جنگ مبارزخواهان و رجزخوانی کنان در میدان نبرد جولان کنان و بداشتن زور و نیرو تظاهرکنان: عنان بر شه افکند چالش کنان به صد خاریش بخت نالش کنان. نظامی. درآمد به ناورد چالش کنان بخون مخالف سگالش کنان. نظامی